۱۳.۹.۸۹

برگة همين قمه

داش آكل* در شهر مثل گاو پيشاني سفيد سرشناس بود و هيچ لوطي پيدا نميشد كه ضرب شستش را چشيده باشد ، هر شب وقتيكه توي خانة ملا اسحق يهودي يك بطر عرق دو آتشه را سر مي كشيد و دم محلة سردزك ميايستاد، كا كا رستم كه سهل بود ، اگر جدش هم ميآمد لنگ ميانداخت . خود كاكا هم ميدانست كه مرد ميدان و حريف داش آكل نيست چون دو بارازدست اوزخم خورده بود وسه چهار بار هم روي سينه اش نشسته بود . بخت برگشته چند شب پيش كاكا رستم ميدان را خالي ديده بود وگرد وخاك ميكرد . داش آكل مثل اجل معلق سررسيد ويكمشت متلك بارش كرده ، باو گفته بود "كاكا ، مردت خانه نيست . معلوم ميشه كه يك بست فوربيشتر كشيدي ، خوب شنگلت كرده . ميداني چييه، اين بي غيرت بازيها ، اين دون بازيها را كناربگذار ، خودت را زده اي به لاتي ، خجالت هم نميكشي ؟ اينهم يكجور گدائي است كه پيشة خودت كرده اي . هرشبة خدا جلوراه مردم را ميگيري ؟ به پورياي ولي قسم اگر دو مرتبه بد مستي كردي سبيلت را دود ميدهم . با برگة همين قمه دو نيمت ميكنم
  
من امروز حس می کنم داش آکل هستم. بدجوری

داش آکل، صادق هدایت*




هیچ نظری موجود نیست: