۲۶.۸.۸۹

An Education




یکی ازفیلم هایی که این اواخر دیدم و کیف کردم فیلم "An Education" لون شرفیگ بود. نیک هورنبی سناریو آن را بر اساس خاطرات لین باربر نوشته.
فیلم داستان یک دختر ۱۶ ساله است در دهه ۶۰ انگلستان که با مردی ۳۶ ساله رابطه برقرار می کند. دختری است که هزاران نقشه برای آینده اش دارد، مثل خیلی از دختران ۱۶ ساله، و ساز می زند، زبان می خواند و می خواهد هر جور که شده وارد دانشگاه آکسفورد شود. پدر و مادرش حمایت اش می کنند ولی بین مرزسنتی بودن و شوهر خوب پیدا کردن برای دخترشان و رها گذاشتنش برای ادامه تحصیل و شغل پیدا کردن در آینده هنوز گیر کرده اند، مثل خیلی پدرمادرهای آن زمان یا حتی  این زمان!
نقش دختر را کری مالیگان بازی می کند که فوق العاده است. یعنی فکت می افتد از بازی عالی این هنرپیشه. قرار است که دختری باشد عاقل و با شعور ولی در ضمن حس نوجوانی و ناپختگی هم درش باشد، یک جایی، پنهان، که هرازگاهی خودی نشان دهد . آنقدراین حس وحالت را خوب 
درمی آورد که نمی دانید. ازآن طرف پیتر ساسگارد معرکه نقش مردی را بازی می کند که مرموز است و دختر را وارد یک دنیای دیگر می کند. دنیای رستوران های ژیگولی و کنسرت ها و سفرهای عالی. آنقدر این مرد این کارها را به سرعت انجام می دهد که مادر پدر دختر مجذوب مرد
می شوند و حواسشان نیست که دختر ۱۶ ساله است و مرد ۳۶ ساله و چه ها که ممکن نیست اتفاق بیفتد. اتفاقی که می افتد این است که مسیر فکری دختر تا حدی  برای مدت کوتاهی عوض میشود. دختر درس خوانی که می خواهد برود آکسفورد حالا می خواهد خوش بگذارند، دانشگاه زندگی را ترجیح می دهد به دانشگاه آکسفورد، و سیستم "دنیا ۲ روزه، حالشو ببر" را ترجیح می دهد به محیط کسل کننده تحصیل در دانشگاه.  
سناریو فیلم آنقدرعالی است و دیالوگ ها آنقدر خوب است که دلیل رابطه این مرد با این دختر را برای مدت طولانی بروزنمی دهد. بین نگرانی و لذت از این رابطه مدتی طولانی معلقی. و همین عقب و جلو رفتن و این سؤال را بی جواب گذاشتن تو را تمام فیلم هوشیار نگه میدارد، کنجکاو و علاقمند. وازآن طرف حس های دختر آنچنان باورپذیر است که می بردت به نوجوانی خودت و آنقدر رابطه برقرارمی کنی با این دختر که کم کم حس می کنی داری میری توی فیلم، میری جای دختره را بگیری.
انتخاب زنها بین داشتن شغل و ازدواج، وابستگی به مرد یا مستقل بودن، تغییر مسیر دادن و فاصله گرفتن از موج اجتماعی که زن ها را به سمت خانه و خانه داری می برده، و هنوز هم می برد، مرز بین نوجوانی و زن شدن، صدمه دیدن از یک رابطه، نرم به تختخواب بردن دختران ساده، و گیج بودن مادر پدرها در خط دادن به زندگی بچه هاشان و هزارنکته عالی دیگررا میگذاره کنارهم، خیلی قشنگ، خیلی ظریف، وکیف میکنی.
اگر کسانی این فیلم را می بینند و نتیجه گیری می کنند که "مادر پدرها باید بیشتر مواظب دختران ۱۶ ساله شان باشند" با آن افراد دیگر راجع به فیلم حرف نزنید. یا راجع به هیچ فیلمی حرف نزنید، یا کلا نظرشان را راجع به زندگی مهم تلقی نکنید. بعد ازاین فیلم آدم فکرمی کند که عجب این دخترتجربه عالی درآن سن کم  داشته و چه اثرمثبتی این اتفاق درزندگی آینده اش خواهد گذاشت، و چقدراز دانشگاه آکسفورد رفتن لذت بیشتری خواهد برد و چقدرنگاهش به زندگی ومرد وخیلی چیزهای دیگر با این تجربه بازترشده. و البته اینهمه را ۲۰ سال بعد می فهمد.  

هیچ نظری موجود نیست: