۷.۱.۹۰

"از صندوقی در سرداب خانه قدیمی ما"

"[...] نمیدانم چه اندازه میدانست که دوستش دارم. این سال های گذشته از مرگ او نیست که به حسم میآورد این جور، امروز، که دوستش میداشتم. نه حرمت، نه چشمداشت، ونه وظیفه و نه هیچ چیز دیگری که بدانم یا بتوانم بدانم، هیچ، الاهمان دوست داشتن تند و ساده و بسیار، که دوست داشتن درست فقط تند و ساده و بی حد است. و بی دیوار. میدانم که بی حصار، بی حصر و انحصار، و در این حال به شکل بی غش و شفاف، و با پاکی آگاه، همراه با همان باهمیم، و ازهمیم. به حضور و غیاب هم زیاد کار ندارد. آن را مهم نمیدارد. دوست داشتن های اصلی درست، همیشه همین جور است گاهی حتی اگر یکسویه هم بوده است، بی چشمداشت، بی عاقبت، بی اندیشیدن به عاقبت. اندیشیدن به عاقبت یک امر اخلاقی است، و اخلاق یک دستگاه فکری و رفتار انتخابی است. دوست داشتن یک امر خالص تر، پاک، شفاف تر از شیشه [...]".

ابراهیم گلستان، "از صندوقی در سرداب خانه قدیمی ما"،
مجله فراسو، شماره ۱۲، زمستان ۸۹.

۲ نظر:

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

besiar mamnoon ke in matn ro share kardin, vaghan lezat bordam, mamnoon refigh :-)