۱۱.۱۱.۸۹

برق


دوستی می گفت از یک سنی به بعد دوست خوب پیدا کردن سخته. یا شانس داشته ای و تا الان یک گروه باحال و حسابی ازدوستان خوب دورخودت جمع کرده ای یا نه. اگر کرده ای که فبها واصلا احتیاجی به کس دیگه نداری، اگر نکرده ای بیخود خودتو به دردسرنندازچون دیگه پیدا نمیشه کسی که حتی گوشه ای اززندگیتو پرکنه، یا گوشه ای از زندگیشو پرکنی، یا رنگی بده، یا رنگی رو پررنگ تر کنه. که باهاش ندارباشی، راحت باشی، شفاف باشی  
من گوش نمیدم به این حرفها. دلم میخواد آدم آدمهای تازه باشم. حیفه اینطوری نبودن. فوقش اینه که سرت چند بار میخوره به سنگ، خسته میشی، ولی بازآدم آدمهای تازه ماندن ازبه کل منصرف شدن بهتره، بخصوص وقتی همیشه احتمال کشف کسی هست که برقش گوشه ای از وجودتو بگیره و ول نکنه، ببردت جاهای تازه، به دنیایی متفاوت، ولبخندی هم به لبت بیاره. هرچند کوتاه. پیدا میشن. وجود دارن اصلا

هیچ نظری موجود نیست: